روباه مقسم

افزوده شده به کوشش: ثریا ناظرشاهی

شهر یا استان یا منطقه: ترک زبان

منبع یا راوی: ح. صديقنشر نوپا چاپ اول ۱۳۵۵

کتاب مرجع: فرهنگ افسانه های مردم ایران

صفحه: 191 - -192

موجود افسانه‌ای: nan

نام قهرمان: روباه

جنسیت قهرمان/قهرمانان: حیوان

نام ضد قهرمان: ندارد

این افسانه ی لطیفه وار روایتی ترکی است که در آن با لحنی طنز آمیز از زبان روباه، زور و فشار صاحبان قدرت به ریشخند گرفته می شود. این از معدود قصه هایی است که در آن روباه با همه نیرنگ بازی هایش در برابر نمی رسد.

یک روز روباه گرسنه بود، تو جنگل میگشت. دید شیر و گرگ با هم این بر و آن بر می روند. جلو رفت و گفت:- می خواهید برویم شکار؟ شیر و گرگ هم گرسنه بودند. روباه گفت: - شکارهایمان را می آوریم اینجا و منتظر یکدیگر می مانیم. شیر و گرگ هر کدام رفتند به طرفی. روباه هم لاشه خرگوشی را که آن نزدیکی ها افتاده بود برداشت کشان کشان آورد به وعده گاه و نشست. ساعتی گذشت، شیر و گرگ هر کدام با یک آهو برگشتند.روباه گفت: - حالا بیایید تقسیم کنیم.شیر گفت: تو تقسیم کن. روباه گفت - من چه لیاقتش را دارم! گرگ تقسیم کند. گرگ قبول کرد و گفت: هر کس شکار خودش را بخورد. شیر به این تقسیم راضی نشد و چنان به کله گرگ کوفت که جابه جا مرد. آن وقت رو کرد به روباه و گفت : - بابا روباه تو تقسیم کن. روباه گفت: - قربان! هر کدام از این آهوها را به عنوان چاشت و ناهار میل می فرمایید، خرگوش را هم نگه میدارید برای شام! شیر خوشش آمد. گفت: - بابا رویاه، این جور تقسیم کردن را از کجا یاد گرفته ای؟ روباه گفت: از کله این گرگ که جلومان افتاده !

Previous
Previous

پادشاه و سه دخترش (1)

Next
Next

پادشاه ظالم که رعیت او را از سلطنت برکنار کرد